نوشتاری به مناسبت گرامی داشت هفته بهداشت روانی 24الی30 مهر

بسمه تعالی
الابه ذکرالله تطمئن القلوب
نوشتاری به مناسبت هفته بهداشت روانی
روزی سقراط حکیم مردی را دید که خیلی ناراحت است علت ناراحتی اش را پرسید ،مرد پاسخ داد : در راه که می آمدم ،یکی از آشنایان را دیدم ،سلامی کردم ،جواب نداد و با بی اعتنایی و خود خواهی گذاشت و رفت و من از این رفتار او خیلی رنجیدم . سقراط گفت چرا رنجیدی ؟ مرد با تعجب گفت : خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است سقراط پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می پیچد ،آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟ مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم . آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود سقراط پرسید : به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی ؟ مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم . سقراط گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می پنداشتی . آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود و آیا کسی که رفتارش نادرست است ،روان اش بیمار نیست اگر کسی فکر و روانش سا لم باشد ،هرگز رفتار بدی از او دیده نمی شود . بیماری فکر و روان نامش غفلت است وباید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است ،دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند . پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان هر وقت کسی بدی می کند ، در آن لحظه بیمار است .
مقدمه
هر سال در هفته آخر مهرماه (24 الی30مهر) به مناسبت هفته بهداشت روانی برنامه های مختلفی در مدارس ،دانشگاه ها ، بیمارستان های روانی ،مراکز بهداشتی و درمانی وسایر مراکز و موسساتی که به نحوی با مقوله بهداشت روانی سرو کار دارند برگزار می شود و هدف همه آن ها به نحوی آگاهی بخشی جوامع هدف در رابطه با موضوع سلا مت روان و اهمیت آن در ابعاد مختلف زندگی اجتماعی و فردی و خانوادگی و به عبارنی تدارک برنامه هایی برای ارتقاء سطح سلامت روانی جامعه بوده است . چرا که این مقوله به طور مستقیم می تواند در بازده و کارکردهای افراد تاثیر گذاشته ودر صورت بی توجهی به آن و عدم رعایت جنبه ها و مولفه های آن می تواند جامعه را دچار بحران های مختلفی کرده و همانند امواجی خروشان بنیاد روابط اجتماعی افراد و خانواده ها را تخریب و تحت الشعاع خود قرار دهد . انسان موجودی دو گانه و با ابعاد جسمانی و روحی ،روانی است . ابعادی که تا در قید حیات هستیم در هم تنیده و غیر قابل تفکیک به نظر می رسند به اندازه ای که به طور شگفت آوری در یکدیگر تاثیر و تاثر متقابل دارند . زمانی که جسم خسته و بیماری داشته باشیم به طور مستقیم و غیر مستقیم اوضاع روان شناختی ما از این امر متاثر شده و گویا با بیماری جسم همراهی می کند و بیمار می شود و متقابلا زمانی که از نظر روحی و روانی آشفته باشیم این شرایط اوضاع جسمی ما را تحت تاثیر خود قرار می دهد و از حالت تعادل و موازنه خارج می شویم. شاید این مثل قدیمی" عقل سالم در بدن سالم است "هم به نوعی موید این موضوع است
تفاوت در توجه به ابعاد جسمانی و روانی .
به نظر می رسد ما انسان ها به اندازه ای که برای وضعیت جسمانی و بهداشت جسمی اهمیت قائل ایم برای ابعاد روحی و روانی خود توجه لازم را نداشته و از کنار مسائل مربوط به آن به راحتی و گاهی با بی اعتنایی عبور می کنیم . اگر یکی از اعضای خانواده ویا دوستان مان را مشاهده کنیم که عضوی از اعضای بدن خود را باند پیچی کرده باشد ویا لکه ای غیر عادی وجراحتی در قسمتی از بدن او مشاهده کنیم واکنش ما آنی و بدون درنگ خواهد بود و ماجرا را از او پرسیده و یا توصیه به درمان می کنیم . اما زمانی که از کسی خشونت ،عصبانیت ،انزوا و گوشه گیری، رفتارهای حسادت آمیز وکینه توزانه یا رفتارهای غیر عادی ببینیم در بسیاری از موارد واکنش ما دوری گزینی و فرار است و تمایل زیادی به پرسش و جستجوی دلایل آن نداریم و آن را موضوعی کاملا شخصی وبی ارتباط با خودمان و حتی امری عادی می دانیم .همه ما دربین اطرافیان خوداز افراد خانواده گرفته تا سایرین نمونه های زیادی را سراغ داریم که سالیان سال با رفتارهای آزار دهنده و حتی تهدید آمیز زندگی کردند و عمری برای دیگران و حتی خودشان ناراحتی ،غم و اندوه افسردگی و ترس و زحمت به همراه آوردند به اندازه ای که تاثیر آن از حافظه وذهن فرد پاک نمی شود در صورتی که اگر مثل سایر بیماری های جسمانی، خودمان را متعهد به یاد آوری و پیگیری می دانستیم هیچ گاه کار به آن جا نمی کشید . نمونه های بیشماری ازپرونده های افراد دچار اختلالات روانی را می توان در مراکز درمانی سراغ گرفت که خانواده از بیمار بودن فرد مورد نظر بی اطلاع و به ناچار مجبور به زندگی با کسی بوده که به دلیل بیماری اش باید در بیمارستان یا درمان گا ه های روانی تحت درمان قرار می گرفته در حالی که با مشقت و سختی فراوان توسط اعضای خانواده تحمل شده است .
پاسخ به ابهام بزرگ
برای این ابهام و سوال می توان پاسخ هاو دلایل متفاوتی را در نظر گرفت . شاید یکی از آن ده ها دلایل، آشکار ، ملموس و عینی بودن دردهای جسمانی است . به اندازهای که در صورت بروز آسیب و جراحت بدنی مکانیزم خودکار بدن ،ما را نسبت به درد هشیار کرده وبا اخطارهای درد آور و آزار دهنده برای خلاصی از آن به فکر درمان افتاده و اجازه نمی دهیم بیماری جسمانی ادامه پیدا کند و باز به همین دلیل در حوزه دانش پزشکی بشر امروز پیشرفت های شگفت آوری کرده و توانسته است با تجهیز علمی و امکانات درمانگاهی ، بیمارستانی ودارویی به میزان زیادی به این معضل جدی و تهدید آمیز غلبه نمایدو هر روز با کشف جدیدی تسلط اعجاب آور خود را به نمایش گذارد. اما غفلتی آشکار در حوزه بیماری های روان شناختی دیده می شود . دردهای روان شناختی و عاطفی خیلی بی سرو صدا و خاموش تر از آن است که خود شخص و به طریق اولی دیگران از آن سر در آورده و متوجه شوند و اساسا دردهای روحی و روانی به میزان زیادی قابل بازگو کردن نبوده و همه خصوصا بزرگسالان به نوعی سعی در مخفی کردن آن دارند در حالی که ممکن است این موضوع به وخیم تر شدن اوضاع فرد بیانجامد یا زمانی به فکر درمان بیافتیم که دیگر کار از کار گذشته باشد. این مساله در همه سنین ممکن است اتفاق افتد اما عدم توانایی در بازگو کردن مشکلات عاطفی در کودکان بسیار بیشتر از بزرگسالان است . آن ها اساسا توان وظرفیت شناخت چنین مشکلاتی را ندارند، چه رسد به آن که بخواهند آن را بازگو نمایند یک کودک خجالتی و کم رو تا سالیان سال از مشکل خود بی اطلاع می ماند و اگر خانواده نسبت به آن واکنش مناسب نشان ندهد ممکن است با همین رویه و روحیه باقی مانده و از این حیث فرصت های بیشماری را در روابط و موقعیت های اجتماعی از دست بدهد . اگر نگاهی به آمار مراجعان به مراکز روان شناسی بالینی و مشاوره ای و روانپزشکی داشته باشیم متوجه می شویم از نظر تعداد و حجم مراجعان اساسا قابل قیاس با مراکز درمان پزشکی نیست . در حالی که همواره درصد قابل توجهی از انسان ها در شهرها ی کوچک و بزرگ و حتی روستاها در سنین متفاوت از کودک تا بزرگسالان و سالمندان به طور جدی به این خدمات نیازمند ند .
بر اساس آمار موجود امروزه 25 درصد مردم جهان دچار یکی از انواع اختلالات روانی ، عصبی و رفتاری هستند (به جز اعتیاد به مواد مخدر ،الکل و سایر موارد) .اما درصد بسیار ناچیزی از این 25 درصد به مراکز مربوطه و تخصصی مراجعه می کنند . دلیل دیگری که مردم را نسبت به مراجعه به خدمات روان شناختی کم توجه و مقاوم کرده است طرز نگرش آن ها به مقوله بیماری های روان شناختی است . و از نظر این افراد اختلالات و ناهنجاری های روانی به معنی و معادل دیوانگی یا به عبارتی مجنون بودن است .تنها در صورتی باید بیمار را به روان پزشک ارجاع نمود که حرکات یا رفتارهای غیر قابل تحمل فردی یا اجتماعی داشته و تبدیل به انسانی خطرناک ومخرب شده باشد ، در غیر این صورت دلیلی برای مراجعه وجود ندارد و اگر مختصری هم آشفتگی دیده می شود باید با اغماض از آن گذر کرد و خود به خود برطرف خواهد شد . در حالی که باید بپذیریم مشکلات و اختلالات در حوزه روان شناختی در دامنه ای گسترده قرار دارند که هر یک به سهم خود ضرورت مراجعه به مشاور ،روان شناس و روان پزشک و حتی روان کاو وجود دارد . بسیاری از افراد با توجه به احساس ناراحتی های روحی و عاطفی خود ،تمایل دارند با فرد متخصصی در این زمینه به گفتگو بنشینند اما مراجعه آن ها به روان شناس یا روان پزشک همانا و برچسب های بیماری روانی به آن ها زدن همان و مجبور می شوند یا اساسا از قید مراجعه بزنند و یا سالیان سال با مخفی کردن مشکل خود به اصطلاح بسوزند و بسازند و دم بر نیاورند . گرچه خوشبختانه باید اذعان کرد در سالیان اخیر به دلیل افزایش سطح آگاهی افراد جامعه پذیرش افراد برای مراجعه به مراکز تخصصی روانی و رفتاری بیشتر شده و آینده و چشم انداز روشنی در اطلاع به موقع و درمان های روان شناختی ورفتاری قبل از آن که به پدیده ای خطرناک تبدیل شود وجود دارد . امید است این تمایل در وهله اول برای خودمان و در وهله بعد اگر صاحب خانواده و فرزند هستیم برای اعضای خانواده به وجود آمده و از ارجاع آن ها به افراد متخصص دریغ نورزیم . والسلا م محمد رضا کوثری مشاور مجتمع آموزشی امام خمینی (ره) سوریه – دمشق مهرماه 1390
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد